Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «همشهری آنلاین»
2024-04-29@20:22:45 GMT

ویزیت رایگان آقای دکتر به عشق اهالی محل

تاریخ انتشار: ۱۹ خرداد ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۷۹۳۸۹۰۵

ویزیت رایگان آقای دکتر به عشق اهالی محل

همشهری آنلاین- زهرا اردشیری: وقتی جواب کنکور تحقق رویای کودکی‌اش را نشان داد چمدان آرزوهایش را جمع کرد و به شهر پدری‌اش کاشان رفت. دوره دانشجویی شروع شد، کشیک‌های شب، سرو کله زدن با آدم‌های متفاوت، دیدن صحنه‌های شاد و غمگین، به دنیا آمدن یک نفر و خداحافظی یک نفردیگراز این دنیا و دور شدن از زندگی روزمره وهفت سال دود چراغ خوردن! وقتی قسم نامه پزشکی را خواند و آمد که طبابت کند با خودش عهد کرد که هیچ مریضی را به‌خاطر پول دست خالی برنگرداند! به مناسبت روز پزشک به سراغ «شاهین شاه پناه» رفتیم.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

پزشک ۴۵ ساله که می‌گوید حق معاینه‌ام را از خدا می‌گیرم.  

قصه‌های خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید

دستش شفاست


اینجا سرای محله هفت‌حوض است. و همه می‌دانند دکتر امروز اینجا مریض‌هایش را می‌بیند. پشت در اتاق در ذکر و خیرش را زیاد می‌شنوی. پیرزن همان‌طور که چادرش را با روی سرش مرتب می‌کند و زانویش را با دست گرفته می‌گوید: «تا حالا پیش دکتر اومدی؟ دکتر خوبیه مادر. دستش شفاست. داروهاش هم گرون نیست. خدا برای پدر و مادرش حفظش کنه.» کمی آنطرف‌تر پسر بچه هفت یا هشت ساله‌ای مرتب سرفه می‌کند اما دست از بازیگوشی بر نمی‌دارد و تلفن همراه پدرش تنها اسباب‌بازی است که به آن دسترسی دارد. مادر پسربچه که اشکان صدایش می‌زنند، با نگرانی به پسرش نگاه می‌کند و می‌گوید: «از همه دکترها می‌ترسد اما از این یکی نه! حتی اگر آمپول هم بدهد می‌خواهد به دکتر ثابت کند من شجاع هستم بی‌سر و صدا تن به آمپول می‌دهد. البته دکتر خوب قلق بچه‌ها را بلد است. اشکان من هم خیلی دوستش دارد.»

ارزش‌ها برای پزشکان تغییر کرد


آرام حرف می‌زند و لبخند روی لب‌هایش نخستین تسکین برای بیمارانش است. خبری از روپوش سفید و عجله برای نسخه پیچیدن نیست. دکتر با آرامش به حرف‌هایت گوش می‌دهد و گاهی هم با لبخند سر تکان می‌دهد. پزشکی را تنها علاقه می‌داند و افسوس می‌خورد چرا بعضی از همکارانش آنقدر مادی‌گرا شده‌اند و می‌گوید: «همه ما پزشک‌ها در دوره دانشجویی سختی‌های زیادی را پشت سر گذاشته‌ایم و همه ما آرزوی خدمت صادقانه به مردم را داشتیم اما نمی‌دانم از سختی‌های راه بود یا تغییر ارزش‌ها که گاهی می‌بینیم حرف اول را برای یک پزشک پول می‌زند.» چند دقیقه‌ای مکث می‌کند و ادامه می‌دهد: «وقتی روز بزرگداشت بوعلی سینا را روز پزشک نامیدند وظیفه جامعه پزشکی هم سنگین‌تر می‌شود. بوعلی سینا هم پزشک بود هم یک فیلسوف و عارف، اما متأسفانه ما پزشکان با او فاصله زیادی داریم.» حواسش می‌رود پیش دختر بچه‌ای که تب بالایی دارد. معاینه‌اش می‌کند و سفارش‌هایی به پدر و مادرش. دلیل نپوشیدن روپوش سفید را از او می‌پرسیم که می‌گوید: «بچه‌ها وقتی یک آدم با یک لباس سفید می‌بینند بیشتر می‌ترسند. حتی بعضی از بزرگ‌ترها هم احساس خوبی ندارند ما به آن می‌گوییم فشار روپوش سفید. یعنی تا ما را با این لباس می‌بینند فشارشان بالا می‌رود و استرس می‌گیرند وظیفه ما هم آرام کردن مریض است»

تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد


وقتی می‌پرسیم چرا مریض‌هایتان را رایگان معاینه می‌کنید می‌خواهد از جواب دادن طفره برود. می‌گوید: «با خدا معامله می‌کنم» با اصرار ما به حرف می‌آید و این‌طور می‌گوید : «در دوره دانشجویی شاهد بودم خیلی از مریض‌ها با حال بدی به بیمارستان می‌آیند اما چون هزینه درمان ندارند دست خالی برمی‌گردند این موضوع همیشه ذهنم را درگیر می‌کرد. با خودم می‌گفتم چرا گره مشکل بعضی‌ها به دست بنده خدا می‌افتد. زمانی که خودم پشت میز طبابت نشستم دلم نمی‌خواست بیماری به‌خاطر نداشتن حق معاینه بیمار بماند! چون نه تنها خودش بلکه یک خانواده عذاب می‌کشیدند. تصمیم گرفتم یک روزهایی برای خدا کار کنم و آخر شب مزدم را از او بگیرم. همین شد که من شدم پزشک سرای محله. هر هفته بعداز ظهرها می‌روم سرای محله منطقه و رایگان مریض‌ها را معاینه می‌کنم. مراجعان هم زیادند و این نشان می‌دهد بعضی‌ها واقعاً دغدغه هزینه درمان را دارند. » می‌خندد و ادامه می‌دهد: «البته این موضوع در زندگی شخصی من بی‌تأثیر نبوده. بعضی وقت‌ها می‌بینم گره‌های کوری در زندگی شخصی‌ام باز می‌شود و قطعاً دعای خیر بیماران است.»

می‌خواهم پدر خوبی باشم


یکی از آرزوهای هر دانشجوی پزشکی راه پیدا کردن به دوره‌های تخصص است. اما دکتر شاه پناه بعد از اتمام دوره عمومی ادامه تحصیل نداد. خودش در این‌باره می‌گوید: «بعد از پایان دوره عمومی به خدمت سربازی رفتم. سن و سالم کمی بالا رفته بود و هنوز تشکیل خانواده نداده بودم علاوه بر اینها دغدغه‌های مالی هم اجازه ادامه تحصیل را نداد. بیشتر از آن هم نمی‌خواستم خانواده‌ام را نگران سر و سامان گرفتن خودم بگذارم و ازدواج کردم. حاصل این ازدواج هم دو پسر است.» وقتی از روابطش با پسرهایش می‌پرسیم سر ذوق می‌آید و می‌گوید: «تمام تلاشم را می‌کنم تا برای آنها پدر خوبی باشم. بیشتر از آموزش‌های جانبی ارزش‌های انسانی را به آنها یاد بدهم. دوست دارم پسرهایم به راحتی از کنار مشکلات همنوعان خود نگذرند. البته نقش همسر به‌خصوص برای ما پزشکان در خانواده بسیار پر رنگ است. بعضی از شب‌ها با خستگی و پر استرس به خانه می‌رویم چرا که در طول روز با آدم‌های زیادی که هر کدام به‌خاطر درد به مراجعه کردند روبه‌رو هستیم. گاهی واقعاً نمی‌توان برای آنهاکاری کرد و برای یک پزشک چیزی بدتر از ناامید خارج شدن مریض از مطبش نیست. بدیهی است فشار زیادی به ما وارد می‌شود و گاهی این ناراحتی را تا روزها دست به گریبان ما است و کمتر وقت برای خانواده می‌گذاریم. حالا نقش مادر خیلی مهم است حفظ و سلامت رابطه‌های خانوادگی را مادر خانواده باید مدیریت کند. البته خداوند در این مورد عنایت ویژه‌ای به من داشته است و خیالم راحت است»

ناامیدی که امیدوار شد 

برای یک پزشک روزهای خوب و روزهای بد زیادی رقم می‌خورد. اما هیچ چیز جز بهبودی یک بیمار خستگی را از تنش بیرون نمی‌کند. دکتر شاه پناه یکی از خاطرات خوش دوران پزشکی‌اش را این‌طور تعریف می‌کند: «چند سال پیش خانم جوانی به من مراجعه کرد که هنوز چهره اندوهگین و نا امیدش را به‌خاطر دارم. می‌گفت پزشکم گفته که ام. اس دارم. چند آزمایش برایش نوشتم وقتی آزمایش‌هایش را دیدم با قاطعیت گفتم خبری از ام. اس نیست. باور نمی‌کرد پیش چند پزشک دیگر رفت. یک روز بعداز ظهر آمد و گفت من دو بار متولد شدم حالا می‌دانم چطور باید زندگی کنم. خوشحالی همسر این بیمار یکی از خاطرات خوش دوران طبابت من است.»

________________________________________________________

منتشر شده در همشهری محله منطقه ۸ به تاریخ ۱۳۹۳/۰۶/۰۳*

کد خبر 765545

منبع: همشهری آنلاین

کلیدواژه: مریض ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۹۳۸۹۰۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

آیین گاوکشان 

چاقویش را می‌گیرد سمت آفتاب. می‌خواهد مطمئن بشود که تیز است. تیغه چاقو، برق می‌زند. مثل برقی که در چشم اهالی روستاست. بعد چاقو را می‌کشد به گردن حیوان و خون فواره می‌زند. طناب‌های کفنی می‌گذارند حیوان دست و پایی بزند. جوی خون روی خاک خشک راه می‌افتد و اهالی صلوات می‌فرستند... حالا آن‌ها خاطرشان جمع است که امسال هم کشت و کار خوبی خواهندداشت و قنات روستا پر آب خواهد بود و آسمان خشکی نخواهد کرد. از ایران کهن تا همین امروز، سنت قربانی کردن گاو در «اسفنجان»، سنت برکت‌خواهی است.

سفر به اسفنجان 

روستای سرسبز و زیبای اسفنجان شهرستان اسکو استان آذربایجان شرقی، نامی آشنا برای گردشگران و توریست‌هایی است که همه ساله از شهرها و استان‌های همجوار برای تماشای یک آیین و سنت چندین ساله خود را به این روستا می‌رسانند. برای رفتن به روستای اسفنجان مبدأ حرکتمان تبریز است، بار و بنه سفر را بسته و دل به جاده می‌زنیم، حالا که بر بال قلم و کاغذ راهی روستای اسفنجان می‌شویم تا رسیدن به روستای بکر و زیبای اسفنجان ۶۵ کیلومتر راه در پیش داریم. بعد از طی ۳۶ کیلومتر به شهرستان اسکو می‌رسیم، تابلوهای نصب شده در ورودی و خروجی اسکو مسیر جاده اسفنجان را به ما نشان می‌دهد و بقیه مسیر نیز تا روستای اسفنجان ۲۰ دقیقه‌ای طول می‌کشد تا در میان انبوه متراکم درختان گردو، سیب، زردآلو و بادام به اسفنجان برسیم. این روستای تاریخی رسمی دیرینه دارد که همه ساله اهالی روستا با مشارکت در آن به ادای نذر خود می‌پردازند.

قربانی در اردیبهشت

فروردین‌ماه که به پایان می‌رسد و رقص شکوفه‌های اردیبهشتی دامن دشت و طبیعت را مسحور زیبایی خود می‌کند، مردمان این دیار نیز در سی و ششمین روز بهار که اولین هفته اردیبهشت ماه می‌شود، طبق رسم چندین ساله پدران و نیاکان خود با قربانی کردن گاو و ادای نذر سالی پر از برکت و حاصلخیزی را برای مردمان روستا طلب می‌کنند. ذبح گاو دراندیشه مردم پاک سرشت و پاک نهاد این روستا برای شکرگزاری و دوری از هر نوع حوادث و بلایای طبیعی و درخواست برای بارش باران و نزول رحمت واسعه الهی است.

چنان که مردم محلی می‌گویند رسم قربانی کردن گاو از همان قدیم الایام مرسوم بوده است و در پنجشنبه‌ای که به سی و ششمین روز بهار می‌رسد، ادای نذر قربانی کردن گاو با مراسم و تشریفات خاصی صورت می‌گیرد و مهم‌ترین کاری که اهالی روستای اسفنجان بعد از ذبح گاو قربانی انجام می‌دهند این است که حتماً باید از گوشت گاو، کوفته درست کرده و میل کنند. قربانی کردن گاو ریشه در باورهایی دارد که از اعتقادات دینی اهالی این روستا سرچشمه می‌گیرد. مردم روستا معتقدند حالا که خورشید بهاری بعد از یک زمستان سرد و سوزناک دامنه‌های سهند بر دشت و دامن طبیعت روستا سلامی دوباره می‌کند و با گرمی روحبخش خود طراوت و تازگی را به روستا هدیه می‌دهد ما نیز با قربانی کردن گاو شکرگزاری کرده و رفع بلایا و حاصلخیزی مزارع کشاورزی را از خدای مهربان طلب کنیم.

این رسم آن چنان در این روستا ریشه‌دار است که بسیاری از افراد و گردشگران برای خوردن کوفته خود را به این روستا می‌رسانند تا هم شاهد دیدن این مراسم سنتی باشند و هم کوفته دستپخت بانوان مهربان و خونگرم روستای اسفنجان را نوش جان کنند.

در کنار قنات

مراسم قربانی کردن گاو از صبح روز پنجشنبه بعد از ادای نماز صبح شروع می‌شود. یک یا دو روز قبل گاو مورد نظر توسط نذورات که توسط اهالی روستا جمع‌آوری شده خریداری می‌شود. بزرگان و ریش سفیدان روستای اسفنجان گاو مورد نظر را با ذکر سلام و صلوات و خواندن دعای توسل و ذکر در کوچه‌ها و محلات روستا می‌گردانند، طبق این رسم و رسوم تعدادی از جوانان روستا از قبل انتخاب می‌شوند تا اگر اهالی نذری داشته باشند در هنگام گرداندن گاو در محله‌های روستا آن‌ها را جمع‌آوری کنند. هنگامی که عطر و بوی اسپند و صدای صلوات در کوچه‌های روستا می‌پیچد هر لحظه بر تعداد شرکت‌کنندگان در این مراسم افزوده می‌شود. زنان و مردان یکی یکی از خانه‌ها بیرون آمده و گاو قربانی را همراهی کرده و دعا می‌خوانند و ذکر می‌گویند. آن‌ها معتقدند قربانی کردن گاو در اوایل اردیبهشت سبب کاهش بلایای طبیعی، مهار بادهای سیاه و هر نوع آسیب و گزند از روستا شده و سبب افزایش رزق و روزی و بارندگی و سرسبزی می‌شود.

گرداندن گاو در روستا تا ظهر طول می‌کشد، ریش سفیدان قصه کهن این رسم و رسوم را برای گردشگران تعریف می‌کنند و از پویایی این مراسم و مشارکت اهالی روستا و اینکه بسیاری از آن‌ها در این روز حاجت روا می‌شوند، سخن می‌گویند. در یک سوی دیگر روستا تعدادی از جوانان در کنار قنات پرآب در انتظار رسیدن گاو قربانی بر سر قنات هستند. اهالی روستا بعد از گرداندن گاو قربانی در روستا و جمع کردن نذورات مردمی آن را به سوی قنات پرآب روستا می‌برند تا گاو از آب قنات نوشیده و سیراب شود. به باور اهالی روستای اسفنجان گاو قربانی زمانی که از آب قنات می‌نوشد تا سیراب شود خداوند به حرمت این قربانی شادی، طراوت و حیات مجدد را به طبیعت و زندگی روستایی می‌بخشد و آن‌ها از خوان نعمت الهی بهره‌مند می‌شوند، به همین علت اهالی روستا تا وقتی که گاو به طور کامل از آب قنات سیر نشده باشد منتظر او می‌مانند.

خون در جوی

بعد از اینکه گاو از آب قنات سیراب شد اهالی روستا آن را به سوی زیارتگاه روستای اسفنجان که به« پیرسنگ» مشهور است می‌برند. این زیارتگاه در ضلع جنوب شرقی روستا واقع شده است. جوانان و ریش سفیدان روستا با مشارکت همدیگر گاو قربانی را سه دفعه به دور زیارتگاه پیرسنگ می‌گردانند و صلوات می‌فرستند. هر کدام از اهالی روستا به ذکر و راز و نیاز پرداخته و حاجت‌های خود را از خداوند طلب می‌کنند. بعد از زیارت مقبره «پیر سنگ» اهالی گاو قربانی را به طرف کوه« قربانگاه» که در زبان محلی به « قوربان داغی» مشهوراست می‌برند. این کوه در دو کیلومتری زیارتگاه « پیرسنگ» قرار دارد. طی زمانی که گاو قربانی به کوه «قربانگاه» می‌رود تعدادی از جوانان در محل « قربانگاه» جوی آبی حفر می‌کنند تا خون قربانی بعد از ذبح شدن در این جوی جریان پیدا کند. حالا قربانی به کوه «قربانگاه» رسیده است و قصاب به کمک جوانان می‌خواهد قربانی را ذبح کند. حالا روحانی روستا آیاتی از قرآن کریم و دعاهایی برای قبولی نذر اهالی روستا می‌خواند و همگی باهم دعا می‌کنند. اهالی روستای اسفنجان از خداوند می‌خواهند سالی پربرکت، پر از رزق و روزی و سالی به دور از خشکسالی داشته باشند.آن‌ها باران رحمت الهی را طلب می‌کنند تا جان و دل خود را زیر باران رحمت الهی شست‌وشو دهند و خداوند را به خاطر ارزانی کردن نعمت‌هایش شاکر و سپاسگزار باشند. حالا قربانی ذبح می‌شود و خونش آرام آرام در بستر جویی که جوانان ایجاد کرده‌اند، جاری می‌شود. بعد از ذبح گوشت قربانی در بین اهالی روستای اسفنجان و روستاهای همجوار تقسیم می‌شود و اهالی روستا طبق رسمی دیرینه‌ای که دارند از گوشت قربانی برای شام خود کوفته درست کرده و میل می‌کنند.

افسانه اسفنجان

آیین کهن قربانی کردن گاو در اسفنجان، افسانه‌ای هم دارد؛ افسانه‌ای که در میان اهالی، سینه به سینه نقل شده است.

می‌گویند در زمان‌های قدیم، جنگی میان اهالی اسفنجان و شماری از بیگانگان رخ می‌دهد. در این جنگ، شماری از مهاجمان کشته می‌شوند و شماری زخمی. زخمی‌ها در بیرون روستا افتاده بودند اما پیر روستا ممنوع کرده بود که کسی از اهالی به کمک زخمی‌ها برود. آن‌ها به تاوان تهاجمشان، باید زجر کشیده و مرگ را بپذیرند. در این میان، دختری مهربان از اهالی اسفنجان، تصمیم می‌گیرد به کمک زخمی‌ها برود. او با وجود آنکه می‌داند پیر روستا، این کار را منع کرده مخفیانه به کمک زخمی‌ها می‌رود. او برایشان آب می‌برد و زخم‌هایشان را می‌بندد. کار رسیدگی به زخمی‌ها چند روزی طول می‌کشد و برادران دختر، به رفتار خواهرشان شک می‌کنند و تصمیم می‌گیرند او را تعقیب کنند. صبح فردا برادرها، مخفیانه خواهرشان را زیر نظر می‌گیرند و وقتی می‌بینند او از روستا بیرون رفته و خود را به محل جنگ، جایی که زخمی‌ها آن‌جا افتاده‌اند، رسانده، می‌فهمند که خواهرشان، حرف پیر را زیر پا گذاشته است. آن‌ها این کار خواهرشان را خیانت می‌دانند و تصمیم می‌گیرند او را بکشند.

از آن طرف، خواهر در حال رسیدگی به زخمی‌هاست که صدای برادرانش را می‌شنود و می‌فهمد که آن‌ها به کار او پی برده‌اند و می‌خواهند به تاوان این سرکشی، او را بکشند. دختر به طرف کوه فرار می‌کند و برادرانش در پی او می‌دوند. دختر می‌خواهد بگوید «یا هو پناهم بده»، اما به اشتباه می‌گوید «یا کوه پناهم بده» و کوه دهان باز می‌کند و دختر را در خودش می‌گیرد. دختر به درون زمین فرار می‌کند اما موهایش از زمین بیرون می‌مانند.  برادران سر می‌رسند و می‌فهمند که خواهرشان در زمین پناه گرفته است؛ آن‌ها هر چه می‌کوشند نمی‌توانند با کشیدن موها، خواهرشان را از زمین بیرون بیاورند. شب می‌شود و برادران به روستا برمی‌گردند و آماده می‌شوند تا فردا با بیل و کلنگ برگردند و خواهرشان را از دل زمین بیرون بیاورند.

شب، آسمان طوفانی می‌شود. بادی سهمگین برمی‌خیزد و نزدیک است که باغ‌ها و خانه‌های مردم اسفنجان را خراب کند. طوفان چندین و چند شبانه‌روز به طول می‌انجامد. برادران دختر می‌فهمند که در حق خواهرشان، نامهربانی کرده‌اند. آن‌ها از کارشان پشیمان می‌شوند اما طوفان همچنان ادامه دارد. یکی از همان شب‌ها پیرزنی در روستا دختر را در خواب می‌بیند. دختر می‌گوید: مادرم زمین امر کرده که اگر می‌خواهید طوفان آرام بگیرد، باید گاوی را در نزدیکی جایی که من در زمین فرو رفته‌ام قربانی کنید. سپس جویی بکنید تا خون گاو در این جوی جاری بشود و به موهایم برسد و موهایم را رنگ کند. فقط در این صورت است که باد آرام خواهد گرفت.  اهالی اسفنجان، فردا صبح، گاوی را انتخاب می‌کنند و او را با عزت و احترام به نزدیکی همان‌جایی می‌آورند که موهای دختر بیرون است. آن‌ها گاو را قربانی می‌کنند و جویی می‌کنند تا خون گاو به موهای دختر برسد و موهایش را رنگ کند. موهای دختر که رنگ خون می‌گیرد، طوفان فروکش می‌کند.

اهالی اسفنجان، از آن موقع، هر سال در موعدی که دختر در دل زمین پناه گرفته، گاوی را قربانی کرده و خونش را در جوی جاری می‌کنند؛ این موعد، در سی و ششمین روز بهار است؛ زمانی که بادی گرم می‌وزد که در سرتاسر منطقه، به باد اسفنجان معروف است.
 

معصومه درخشان

دیگر خبرها

  • پزشک بیرانوند مصاحبه‌اش را تکذیب کرد؛ زمان بازی با تست عملکردی در زمین مشخص می شود!
  • ویزیت رایگان بیماران خوی توسط گروه‌های جهادی + تصاویر
  • ویزیت‌های نجومی روانشناسان؛ ۴۵ دقیقه ۲ میلیون تومان!
  • این لک لک ها اهالی را مجبور به خانه سازی می کنند
  • ابلاغ تعرفه‌های جدید پزشکی
  • آیین گاوکشان 
  • ویزیت رایگان در روستای صدیف سنچولی بخش قرقری هیرمند
  • ‌ویزیت پزشکان‌ در کرمانشاه چند؟
  • آنچه در پی صدور مجوز اکتشاف معدن سرچهان رخ می‌دهد
  • زور سرمایه به هنر نمی‌رسد